اجبار اختیاری

رسانه‌ی تک نفره، یک نفرِ....

اجبار اختیاری

رسانه‌ی تک نفره، یک نفرِ....

۱۸
آبان

توضیح1: این متن قدیمی است ولی چون دوستش داشتم دوباره منتشر میکنم.

دل تنگی های دوستی برای دوستش....

اپیزوت اول:

بعد از اولین امتحان که همچین چنگی به دل نمیزد و من سنگ امتحان اقتصاد را به جای چنگ او به سینه می زدم منتظر جزوه ی صادق بودم که یک دفعه سرو کله اش پیدا شد

۲۵
بهمن

....مؤلف کتاب «آیات شیطانی».... محکوم به اعدام می‏باشند.....

۰۸
دی

جای همه خالی

شکر للله اولین سفر نجف کربلا کاظمین ما رقم خورد انشا الله قسمت همه‌ی محبین امیرالمومنین و گریه‌کنان و سینه زنان ارباب

شاید بر روال باید متنی نوشت و من هم قصدی جز این نداشتم که این سفر اربعین را بنویسم ولی حالا شاید بنویسم شاید هم....

اما آنچه که در کل از سفر باید گفت و اگر متنی باشد نتیجه نهایی‌اش غیر این نخواهد بود

خلاصه در یک بیت:

بیچاره اون که حرم رو ندیده

بیچاره تر اون که دید کربلاتو

۳۱
شهریور

بعد از گذشتن دو هفته از سفر و نوشتن سفرنامه و تصحیح و تلخیص توسط رضا تا امروز نه خبر از چاپش بود نه خبر از چاپ نشدنش به همین دلیل امکان انتشار هم وجود نداشت. رضا زحمت زیاد کشید، بنده خدا از اول این کار را پاس داد سمت من تا اسم من بخورد آخر سر هم انگار قرار نبود خبری از نام ما باشد سفرنامه در ویژه نامه‌ی 27 شهریور کوله پشتی روزنامه‌ی فرهیختگان به چاپ رسید ولی با نام رضا! باز جای شکرش باقی که پولش را به من می‌دهند وگرنه دیگر باید می‌مردم! البته اگر پول ویراست و تلخیص و حذف 1000 و خرده‌ای کلمه رضا را بخواهیم حساب کنیم شاید نصفش یا یک چهارمش حق آن باشد به هر حال اسم مال او شد. :) 

متن سفرنامه در ادامه مطلب.

۰۷
مرداد

ماه رمضان است و بیداری شب ها، عادتی که بعضی ها پیدا کرده و ساعات روزشان متفاوت می‌شود؛ 5 صبح تازه خوابیده بودم  صبح بود که گوشی خواهرم زنگ خورد و بین خواب و بیداری فهمیدم که رضا – برادرم – آمار دقیق دانشگاه من و او را می پرسد، بین خواب و بیداری دانشگاه نفت را فریاد زدم و به خواب رفتم، گوشی‌ام همیشه سایلنت ! ...

۲۰
تیر

بسم الله

چند وقتی است یاد حکایتی افتاده‌ام: عارفی که به بالای کوهی از کوه های تهران رفته بود، برای چله نشینی و به پسرش گفته بود که به آجیل فروشی پایین کوه رفته و کمی خاروبار و آذوقه تهیه کند، پسر پس از خرید؛ بازگشت، عارف گفت، برو وسایل را پس بده که از این شهر باید برویم، گویا عارف با چشمان روشن بینش در روز...

۳۱
خرداد

دنیا!

۲۰
خرداد

«قولوا قولا سدیدا» یعنی باید از طبیعت و عادت بیرون بیایید.

۲۵
فروردين

در اطراف واژه هایی شنیده می شود که ما با آنها بسیار مانوس هستیم ولی غریب! در واقع واژه ها از لحاظ معنایی برای ما آشنایی کافی نداشته است ولی به طور طبیعی با آن ها مواجه هستیم و درگیرشان، از بحث های جالب درباره ی نظریات اجتماعی و امثالشان بحث ریشه یابی لغت می باشد و اینکه چرا این لغت به این معنا به کار گرفته شده است؟ و اولین معنای آن چه بوده است و چه استفاده ای از آن می شده و حال می شود؟